هاینریش شولتز در یک نگاه
هاینریش شولتز(1884-1956) ، Heinrich scholz متکلم و منطقی آلمانی، متولد برلین. وی مشرب اشراقی افلاطونیی داشت که پایه هایش را بر اطلاعات عمیقی از تاریخ متافیزیک و آثار منطقی لایبنیتس و برنارد بولتسانو و گوتلوب
نویسنده: بهاءالدین خرمشاهی
هاینریش شولتز(1884-1956) ، Heinrich scholz متکلم و منطقی آلمانی، متولد برلین. وی مشرب اشراقی افلاطونیی داشت که پایه هایش را بر اطلاعات عمیقی از تاریخ متافیزیک و آثار منطقی لایبنیتس و برنارد بولتسانو و گوتلوب فرگه و راسل استوار کرده است. وی به منطق صوری انتقاد داشت که نمی تواند سمانتیک زبانهای صوری را برساند. همچنین علاقه وافری به مطالعه مبانی ریاضیات و علوم داشت.
علاقه او به منطق از علاقه اش به متافیزیک، تا آنجا که در الهیات مطرح است، ناشی شده بود. تز دکترای او درباره شلایر ماخر بود.
در کتاب کلامی عمده اش فلسفه دین(1921) Religions philosophie مبانی ذهنی و وجودی دین را رد کرد. خداوند را یک « بودش فرا ذهنی» می دانست که وجودش مستقل از هر جهش ایمانی ( اصطلاح خاص کی یر کگور) است، چه در غیر این صورت دیگر حقیقت نمی تواند با دین ارتباط داشته باشد.
شولتز یکی از خوشترین اتفاقات عمرش را برخوردن به کتاب مبانی ریاضیات Principia Mathematica وایتهد و راسل می دانست در سال 1929، بکلی منطقی حرفه ای شد. و صاحب کرسی فلسفه در مونتسر گردید، و همین رشته را بعدها گسترش داد و تبدیل به یک دانشکده ریاضیات کرد. اما علاقه اش به الهیات پایدار بود، وی پژوهش منطقی معتنابهی درباره برهان معرفه الوجودی معروف سنت انسلمAnselm انجام داد.
تالیفات او در زمینه تاریخ منطق و تفسیر جدید و کاملاً منطقی از آثار حکما و متافیزیسین ها و متکلمان قدیم چون افلاطون، اوگوستین و پاسکال و لایب نیتس و بویژه کانت است.
شولتز با تحسین فراوان به فعالیت حلقه وین، بویژه آثار کارناپ می نگریست؛ ولی بر آن بود که فلسفه افلاطونی بویژه در قالب ریاضیات قدیم برای علم از پوزیتیویسم مفیدتر است؛ زیرا شور نظریه پردازی را خیلی بهتر از توصیه های پوزیتیویسم بر می انگیزد.
به نظر او پوزیتیویسم مانع پیشرفت علم بود. وی بر آن بود که نظریه نسبیت، حتی اگر گرایشهای پوزیتیویستی در تحکیم مبانی مشاهدتی آن موثر بوده باشد، افلاطونی است؛ زیرا از تحلیل کلاسیک استفاده کرده است. نیز معتقد بود که منطق فرگه و راسل دلیل کافی بر ماندگاری و پربرگ و باری افلاطونیگری است. در ریاضیات مراد از افلاطونیگری قول به وجود حقیقی اشیا یا حقایق ریاضی است؛ یعنی وجود مستقل از اندیشه بشر. و لذا این مشرب بر آن است که قضایای ریاضی قطع نظر و قبل از اینکه صدق و کذبشان بدانیم یا بتوانیم اثبات کنیم، صادق یا کاذب اند. افلاطون بر آن بود که موضوعات قضایای ریاضی ـ اعداد ـ حقایق مجرد است. این قضایا در صورت صدق حاکی از روابط بین این حقایق اند. این حقایق مجرد، بی زمان اند و در جهان طبیعت نیستند و با این جهان ارتباط علی ندارند. روش استدلال ناموثر آلفرد تارسکی و تعریف سمانتیکی او از حقیقت، ثابت می کند که افلاطونیگری چه بنیاد مستحکمی دارد. شولتز معتقد بود که بحثها و مباحث متافیزیک احتیاج به منطق ریاضی دارد؛ ولی نتوانست متافیزیسینهای آلمان را به این عقیده متقاعد یا متمایل گرداند. از آثار عمده او مبانی منطق ریاضی است.
منبع: خرمشاهی، بهاءالدین، (1382) ، پوزیتیوسم منطقی(رهیافتی انتقادی) ، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ نخست 1361.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}